* معنا شناسی دقیق، شرط لازم برای اجرای صحیح هر مقوله
هر مقوله و قانونی ابتدا باید شفاف و روشن باشد تا در مرحله عمل و اجرا، دچار آسیب نشود. در بحث عدالت نیز این قاعده جاری است و اجرای صحیح عدالت منوط به شناخت صحیح از آن است. استاد شهید مرتضی مطهری در این باره می گوید: یک قانون خوب و عالى در درجه اول باید خوب تفسیر شود و در درجه دوم باید خوب اجرا و تنفیذ گردد؛ اگر خوب تفسیر نشود فرضاً آنها که متصدى اجرا و تنفیذ هستند بخواهند خوب اجرا کنند فایده ندارد، زیرا همانطورى اجرا می کنند که تفسیر شده، و اگر هم قصد خوب اجرا کردن نداشته باشند براى آنها چه بهتر. وقتى متصدیان تفسیر قانون، مطابق با نیّات سوء اجراکنندگان تفسیر کردند عملًا و نتیجتاً خدمتى به آنها کرده اند و آنها را از زحمت و دردسر مردم نجات داده اند، خواه آنکه تفسیرکنندگان از اول قصدشان این باشد که به قانون و مردم خیانت کنند، و یا چنین قصدى نداشته باشند، فقط روى کج فهمى بد تفسیر کنند. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج4 ص 810)
* بد تفسیر شدن اصل عدل توسط برخی از علمای اسلام
استاد شهید بر پایه این مبنا وارد بحث عدل و عدالت می شود و می گوید: اصل عدل در اسلام از طرف عده اى از پیشوایان و علماى اسلام بد تفسیر و توضیح داده شد و با آنکه عده دیگرى در مقابل آنها مقاومت کردند فایده اى نکرد. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى ج4 ص 810)
وی ادامه می دهد: غالباً و شاید همه کسانى که منکر این اصل در اسلام شدند سوءنیتى نداشته اند؛ فقط روى قشرى فکر کردن و متعبّد مآبانه فکر کردن، مسلمانان را به این روز انداختند. این بود که براى اسلام دو مصیبت پیش آمد: یکى مصیبت سوءنیت در اجرا و تنفیذ، که از همان اوایل در اثر قرار نگرفتن چرخ خلافت روى محور اصلى خود، به صورت تفضیل نژاد عرب بر غیر عرب و تفضیل قریش بر غیر قریش و به صورت آزاد گذاشتن دست عدهاى در حقوق و اموال و محروم کردن عده دیگر پیش آمد، و قیام على علیه السلام در خلافت بیشتر براى مبارزه با این انحراف بود و بالاخره هم منجر به شهادتش شد، و بعد هم در زمان معاویه و سایر خلفا شدت یافت. ( مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج4 ص 810)
وی اضافه می کند: مصیبت دیگر از طرف عدهاى قشری مآب و متعبدمآب وارد شد که روى یک سلسله افکار خشک، به یک نوع توضیح ها و تفسیرهاى کج و معوج پرداختند که آثارش هنوز هم باقى است. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج4 ص 810)
البته این بحث استاد، مساله عدل الهی بوده اما به اعتقاد استاد شهید، همین بحث دامنه اش به عدالت اجتماعی هم کشیده می شود. ایشان می گوید: یکى از مسائلى که در علم کلام مورد بحث واقع شد مسأله عدل الهى بود، که آیا خداوند عادل است یا نه؟ این مسأله خیلى اهمیت پیدا کرد و شاخه ها و متفرّعات زیاد پیدا کرد، دامنه اش قهراً به مسأله اصل عدالت اجتماعى که مورد بحث ماست نیز کشیده شد. این مسأله از مسأله حادث بودن و قدیم بودن کلام اللَّه هم با آنکه آن مسأله فتنه ها بپا کرد و خون ها برایش ریخته شد بیشتر اهمیت پیدا کرد به طورى که به واسطه نفى و اثبات در این مسأله- یعنى مسأله عدل- متکلمین دو نحله شدند: عدلیّه و غیر عدلیّه. عدلیّه یعنى طرفداران اصل عدل الهى، و غیر عدلیّه یعنى منکرین اصل عدل الهى. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج4 ص 811)
* تبیین تعریف صحیح عدالت و بررسی معنای مساوات در امور
بعد از این بحث، وارد تعریف صحیح از عدالت می شویم. در باور استاد فرزانه، همه مردم، عدالت را کم و بیش می شناسند. استاد مطهری با توجه به این مساله، عدالت را تعریف می کند و می گوید: مسأله اول که عدالت چیست، شاید چندان احتیاج به تعریف نداشته باشد. افراد بشر کم و بیش ظلم را می شناسند، تبعیض را می شناسند؛ عدالت نقطه مقابل ظلم است، نقطه مقابل تبعیض است؛ و به عبارت دیگر: افراد بشر در دنیا به حسب خلقت خودشان و به حسب فعالیت هایى که می کنند و استعدادهایى که از خود نشان می دهند، استحقاق هایى پیدا می کنند؛ عدالت عبارت است از اینکه آن استحقاق و آن حقى که هر بشرى به موجب خلقت خودش و به موجب کار و فعالیت خودش به دست آورده است به او داده شود؛ نقطه مقابل ظلم است که آنچه را که فرد استحقاق دارد به او ندهند و از او بگیرند، و نقطه مقابل تبعیض است که دو فرد که در شرایط مساوى قرار دارند، یک موهبتى را از یکى دریغ بدارند و از دیگرى دریغ ندارند. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج18ص 154)
استاد در جای دیگر از مباحث خود، تعریف عدالت را به صورت مفصل بررسی کرده است. ایشان درباره یکی از تعاریف عدالت که آن را مساوی با مساوات معرفی می کند، دو تفسیر ارائه کرده که یکی را نمی پذیرد و دیگری را قبول می کند.
استاد درباره تفسیر اول از معنای مساوات بودن عدالت می نویسد: یکى اینکه عدالت یعنى مساوات، چون از ماده عدل است و عدل یعنى برابرى. یک معناى عدالت برابرى است، بلکه اصلًا معنا و ریشه اصلى عدالت همان برابرى است. در قرآن هم این ماده بعضى جاها معناى برابرى می دهد، نظیر آنجا که می فرماید: «ثُمَّ الَّذینَ کَفَروا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلونَ» کفار غیر خدا را با خدا برابر می کنند، مساوى قرار می دهند. یک وقت هست که ما عدالت را به معناى مساوات و برابرى تعریف می کنیم. آیا درست است یا نه؟ جواب این است که تا مقصودمان از مساوات چه باشد؟ مساوات در چه؟ بعضی ها عدالت را مساوات تعریف می کنند و مساوات را هم این می دانند که تمام افراد بشر از لحاظ تمام نعمت هایى که داده شده است در یک سطح زندگى کنند؛ یعنى معناى مساوات این است که همه افراد یک جور غذا گیرشان بیاید و همه یک جور ثروت داشته باشند، همه مردم یک جور خانه و مسکن داشته باشند، همه یک جور مرکب داشته باشند، همه مردم از چیزى که آنها موجب سعادت می نامند به طور مساوى بهره مند شوند (مثلًا مال و ثروت یکى از موجبات سعادت است، خانه و زندگى از موجبات سعادت است)؛ عدالت یعنى همه مردم از چیزهایى که موجبات سعادت است، برابر داشته باشند. اگر ما عدالت را این جور معنى کنیم، درست نیست و این عدالت ظلم است ... این گونه عدالت امکان پذیر نیست، ... به عنوان مثال آیا پست ها را می توان بالسویه تقسیم کرد؟ (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج21 ص 204)
ایشان در جمع بندی این برداشت می نویسد: اگر ما عدالت را به معناى مساوات بگیریم و مساوات را به معناى برابر کردن افراد در پاداش ها و نعمت ها، اولًا شدنى نیست. ثانیاً ظلم و تجاوز است و عدالت نیست. ثالثاً اجتماع خراب کن است، چرا که در طبیعت میان افراد تفاوت است. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج21 ص 206 )
چنانکه گفتم استاد مطهری از تعریف عدالت به مساوات، دو تفسیر ارائه می کند. وی در تفسیر دوم از این تعریف می نویسد: ولى عدالت را به یک معناى دیگر می شود معنى کرد که اگر به آن توجه شود، می توان گفت آن هم مساوات است اما مساوات به شکل دیگر. معنایى که قدما براى عدالت ذکر می کنند این است: «اعْطاءُ کُلِّ ذى حَقّ حَقَّهُ» هر چیزى و هر شخصى در متن خلقت با یک شایستگى مخصوص به خود به دنیا آمده است. حقوق هم از همین جا یعنى از ساختمان ذاتى اشیاء پیدا می شود. ما باید هر چیزى را در ذاتش مطالعه کنیم، بعد ببینیم که او شایستگى چه چیزى را دارد و چه استعدادى در وجود او هست، یعنى طبیعتش چه تقاضایى دارد. مثلًا در بدن انسان چشم حقى دارد و دست حقى دیگر. اگر حق چشم را به دست بدهیم، نه تنها به دست خدمت نکرده ایم بلکه آن را از کار انداخته ایم. هرچیزى استحقاقى دارد و منشأ آن هم خود خلقت است. دو بچه که به مدرسه می روند، یکى شایستگى نمره بیست را دارد و دیگرى نمره پنج. اگر به او از بیست کمتر بدهیم ظلم کرده ایم و اگر به این از پنج بیشتر بدهیم نیز ظلم کرده ایم. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج21، ص: 208)
ایشان در این باره اضافه می کند: پس معلوم می شود که اساس، لیاقت است. البته اگر یکى لیاقت دارد و دیگرى ندارد، چنانچه آنچه را که باید به لایق بدهیم به نالایق بدهیم، بى عدالتى کرده ایم. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج21 ص 208)
شهید مطهری در جمع بندی این برداشت از عدالت به معنای مساوات می نویسد: معناى عدالت این است. مساوات درباره قانون می تواند معنى پیدا کند؛ یعنى قانون، افراد را به یک چشم نگاه کند، قانون خودش میان افراد تبعیض قائل نشود، بلکه رعایت استحقاق را بکند. به عبارت دیگر افرادى که از لحاظ خلقت در شرایط مساوى هستند، قانون باید با آنها به مساوات رفتار کند اما افرادى که خودشان در شرایط مساوى نیستند، قانون هم نباید با آنها مساوى رفتار کند بلکه باید مطابق شرایط خودشان با آنها رفتار کند. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج21 ص 209)
استاد مطهری در جای دیگر با چند سوال به این بحث پرداخته و می گوید: تفاوت و اختلاف و تبعیضى که نقطه مقابل عدالت است چیست؟ آیا هر نوع تفاوت که در جامعه بین افراد باشد مخالف عدالت است و لازمه عدالت، مساوات مطلق است؟ یا عدالت مستلزم مساوات مطلق نیست و گاهى عدالت ایجاب می کند که تفاوت و امتیاز گذاشته شود و مقتضاى عدالت این است که تبعیض ها و تفاوت هاى بی جا و بلا استحقاق نباشد؟ اگر مقتضاى عدالت، این دومى است ملاک بجا بودن و بی جا بودن چیست؟ (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج25 ص 251)
ایشان در ادامه توضیح می دهد: معلوم شد که معنى عدالت این نیست که همه مردم از هر نظر در یک حد و یک مرتبه و یک درجه باشند. جامعه خود به خود مقامات و درجات دارد و در این جهت مثل پیکر است. وقتى که مقامات و درجات دارد، باید تقسیم بندى و درجه بندى بشود. راه منحصر، آزاد گذاشتن افراد و زمینه مسابقه فراهم کردن است.
همین که پاى مسابقه به میان آمد، خود به خود به موجب اینکه استعدادها در همه یکسان نیست و به موجب اینکه مقدار فعالیت ها و کوشش ها یکسان نیست، اختلاف و تفاوت به میان می آید: یکى جلو می افتد و یکى عقب می ماند، یکى جلوتر می رود و یکى عقب تر. مقتضاى عدالت این است که تفاوت هایى که خواه ناخواه در اجتماع هست تابع استعدادها و لیاقت ها باشد. مقتضاى عدالت این است که دانشجویانى که در یک امتحان شرکت می کنند، به هر کدام همان نمره اى داده شود که مستحق آن نمره است. مقتضاى عدالت این نیست که به همه مساوى نمره داده شود و گفته شود باید به همه یک جور نمره داده شود والّا تبعیض می شود و تبعیض ظلم است. برعکس اگر به همه مساوى نمره داده شود، حق ذی حق پامال شده و این ظلم است.
مقتضاى عدالت این است که در مسابقات قهرمانى، استعداد و لیاقت و هنرنمایى ملاک تقدم و تأخر قرار گیرد. مقتضاى عدالت این نیست که هنرمند و بی هنر را به یک چشم ببینند و فرقى بین بااستعداد و بی استعداد نگذارند. این جور مساوات ها عین ظلم و بی عدالتى است، و آن جور تفاوت ها که بر مبناى لیاقت و استعداد یا فعالیت و کار است عین عدالت و دادگسترى است.
مقتضاى عدالت مساوات است در شرایط حقوقى مساوى، نه در شرایط نامساوى، یعنى نباید میان شرکت کنندگان در یک مسابقه علمى یا در یک مسابقه قهرمانى در غیر آنچه مربوط به استعداد و هنر و لیاقت است فرق گذاشته شود. مثلًا یکى سفید است و یکى سیاه، یکى اشراف زاده است و یکى فرضاً فرزند یک فقیر، یکى توصیه و پارتى دارد و یکى ندارد، یکى با معلم یا داور قرابت و قوم و خویشى دارد و یکى ندارد؛ آنچه نباید ملاک قرار گیرد این امور است که مربوط به لیاقت و استعداد یا فعالیت و مجاهدت افراد نیست. اگر استعدادها و لیاقت ها را نادیده بگیریم و به همه نمره و امتیاز مساوى بدهیم ظلم کرده ایم، و اگر هم امتیاز و تفاوت قائل بشویم اما ملاک امتیاز و تفاوت را امورى از این قبیل قرار دهیم باز هم ظلم کرده ایم.(مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج25 ص 252)
این است فرق بین تفاوت هاى بجا و بیجا و فرق بین تبعیض هاى روا و ناروا. این است معنى آن جمله که در تعریف عدالت گفته اند: «الْعَدالَةُ اعْطاءُ کُلِّ ذىحَقٍّ حَقَّهُ» عدالت این است که حق هر ذی حقى به خودش برسد. این است معنى کلام امیرالمؤمنین (سلاماللَّه علیه) که فرمود: «الْعَدْلُ یَضَعُ الاْمورَ مَواضِعَها» عدل هر چیزى را در جاى خود و محل خود قرار می دهد. نفرمود عدل همه را در یک حد و یک درجه و یک صف قرار می دهد. عدالت این است که در شئون اجتماعى و در راه استفاده از حقوق اجتماعى، شرایط دقیق یک مسابقه کامل نسبت به همه مزایاى اجتماعى فراهم شود و طبق یک مسابقه عمل شود. معنى مساوات و به یک چشم دیدن و همه را برابر در نظر گرفتن هم این است که هیچ ملاحظه شخصى در کار نباشد، از نظر ملاحظات شخصى همه علی السویه باشند، از نظر ملاحظات طبقاتى همه علی السویه باشند. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج25ص 253)
* فطرى بودن عدالت خواهى در انسانها
شهید مطهری عدالت را در انسانها فطری میداند و معتقد است اگر کسی از عدالت گریزان باشد، معلوم می شود به مرحله کمال نرسیده است. ایشان عدالت را از مقوله زیبایی معنوی می داند و می نویسد: اگر می بینى بشریت امروز از عدالت گریزان است هنوز به مرحله کمال نرسیده است. در نهاد بشر عدالت هست. اگر بشر خوب تربیت شود، اگر زیردست مربى کامل قرار گیرد، می رسد به جایى که خودش واقعا عدالت خواه بشود، واقعا عدالت جمع را بر منفعت فرد خودش ترجیح بدهد و همین طور که زیبایى را دوست می دارد عدالت را دوست داشته باشد؛ بلکه عدالت، خودش از مقوله زیبایى است ولى زیبایى معقول نه زیبایى محسوس. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج18ص 158)
استاد مطهری در مقابل کسانی که عدالت را فطری نمی دانند می فرماید: در مکتب ما که مکتب دین است، مطلب دلیل دارد: این که شما می گویید بشر به حسب نهاد خودش عدالت خواه نیست و زور باید عدالت را به او تحمیل کند، یا می گویید عقلش باید برسد به جایى که منفعت خودش را در آن بداند، یا می گویید [تکامل] ابزار تولید [خودبه خود عدالت را برقرار می کند]، ما مواردى به شما نشان می دهیم که افرادى عادل و عدالت خواه بوده اند درصورتى که منافعشان هم ایجاب نمی کرده است؛ برخلاف منافع فردى خودشان، عدالت، ایده، هدف و آرزوشان بوده است، بلکه عدالت را در حد یک محبوب دوست داشته اند و خودشان را فداى راه عدالت کرده اند. اینها نمونه هاى بشرهاى کامل در عصرهاى گذشته بوده اند. این نمونه ها نشان داده اند که بشر را می توان در مسیر عدالت انداخت تا آنطور بشود؛ حال اگر در حد آنها نشود ولى نمونه کوچکش می تواند بشود. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج18ص 159)
استاد شهید مطهری درباره فلسفههایی که بشریت با ذهن ناقص خود در این باره بافته می گوید: على بن ابىطالب (ع) خودش یک نمونه اى است که همه این فلسفه ها را باطل می کند؛ على و دست پروردگان على و عده زیادى از افراد بشر که در تمام دورانها بوده اند. حال وقتى ما مثال به حضرت امیر (ع) می زنیم شاید در بعضى اذهان می آید که على یک فرد منحصر است. نه، اینجور نیست. الآن هم در میان متدینین واقعى افراد بسیار زیادى هستند که عدالت را واقعا دوست دارند، نهادشان با عدالت پیوند دارد و چه پیوندى! بشرِ دوره هاى آینده هم چنین خواهد بود. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج18ص 159)
* عدالت، هدف بعثت انبیاء الهی
در دیدگاه استاد فرزانه، عدالت از اهداف مهم انبیا بوده است. ایشان در این باره می گوید: قرآن کریم می فرماید: لَقَدْ ارْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ انْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ. (سوگند که ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرود آوردیم که میان مردم به عدالت قیام کنند.) در این آیه کریمه برقرارى عدالت به عنوان هدف بعثت همه انبیاء معرفى شده است. مقام قداست عدالت تا آنجا بالا رفته که پیامبران الهى به خاطر آن مبعوث شده اند. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج16ص 430)
علامه مطهری تاکید می کند که عدالت در متن دین بوده و نباید درحاشیه نگه داشته شود. ایشان می نویسد: آنان که در تعلیمات خود توجهى به این مسائل ندارند و یا خیال می کنند این مسائل در حاشیه است و تنها مسائلى از قبیل طهارت و نجاست در متن دین است، لازم است در افکار و عقاید خود تجدید نظر نمایند. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى،ج16 ص 430)
* بالا رفتن ارزش عدالت به وسیله اسلام
استاد مطهری درباره ارزش عدالت در اسلام می گوید: عدالت یکى از مسائلى است که به وسیله اسلام حیات و زندگى را از سر گرفت و ارزش فوق العاده یافت. اسلام به عدالت، تنها توصیه نکرد و یا تنها به اجراى آن قناعت نکرد بلکه عمده این است که ارزش آن را بالا برد. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج16ص 435)
ایشان بالا رفتن ارزش عدالت در اسلام را با روایتی از امیرالمومنین علی (ع) توضیح می دهد و می فرماید:
فرد باهوش و نکته سنجى از امیرالمؤمنین على علیه السلام سؤال می کند: الْعَدْلُ افْضَلُ امِ الْجودُ؟ آیا عدالت شریف تر و بالاتر است یا بخشندگى؟ مورد سؤال دو خصیصه انسانى است. بشر همواره از ستم گریزان بوده است و همواره احسان و نیکى دیگرى را که بدون چشم داشت پاداش انجام می داده، مورد تحسین و ستایش قرار داده است.
پاسخ پرسش بالا خیلى آسان به نظر می رسد: جود و بخشندگى از عدالت بالاتر است، زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آن هاست، اما جود این است که آدمى با دست خود حقوق مسلّم خود را نثار غیر می کند. آن که عدالت می کند به حقوق دیگران تجاوز نمی کند و یا حافظ حقوق دیگران است از تجاوز و متجاوزان، و اما آن که جود می کند فداکارى می نماید و حق مسلّم خود را به دیگرى تفویض می کند، پس جود بالاتر است. واقعاً هم اگر تنها با معیارهاى اخلاقى و فردى بسنجیم، مطلب از این قرار است؛ یعنى جود بیش از عدالت معرف و نشانه کمال نفس و رقاء روح انسان است.
ولى على علیه السلام برعکس نظر بالا جواب می دهد. على علیه السلام به دو دلیل می گوید عدل از جود بالاتر است؛ یکى اینکه: الْعَدْلُ یَضَعُ الْامورَ مَواضِعَها وَ الْجودُ یُخْرِجُها مِنْ جَهَتِها. عدل جریانها را در مجراى طبیعى خود قرار می دهد، اما جود جریانها را از مجراى طبیعى خود خارج می سازد.
زیرا مفهوم عدالت این است که استحقاق هاى طبیعى و واقعى در نظر گرفته شود و به هرکس مطابق آنچه به حسب کار و استعداد لیاقت دارد داده شود؛ اجتماع حکم ماشینى را پیدا می کند که هر جزء آن در جاى خودش قرار گرفته است. و اما جود درست است که از نظر شخص جود کننده- که مایملک مشروع خویش را به دیگرى می بخشد- فوق العاده باارزش است، اما باید توجه داشت که یک جریان غیر طبیعى است، مانند بدنى است که عضوى از آن بدن بیمار است و سایر اعضا موقتاً براى اینکه آن عضو را نجات دهند فعالیت خویش را متوجه اصلاح وضع او می کنند. از نظر اجتماعى، چه بهتر که اجتماع چنین اعضاى بیمارى را نداشته باشد تا توجه اعضاى اجتماع به جاى اینکه به طرف اصلاح و کمک به یک عضو خاص معطوف شود، به سوى تکامل عمومى اجتماع معطوف گردد. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج16ص 436)
دیگر اینکه: الْعَدْلُ سائِسٌ عامٌّ وَ الْجودُ عارِضٌ خاصٌّ. عدالت قانونى است عام، و مدیر و مدبرى است کلى و شامل که همه اجتماع را در بر می گیرد، و بزرگ راهى است که همه باید از آن بروند، اما جود و بخشش یک حالت استثنائى و غیر کلى است که نمی شود رویش حساب کرد. اساساً جود اگر جنبه قانونى و عمومى پیدا کند و کلیت یابد، دیگر جود نیست.
على علیه السلام آنگاه نتیجه گرفت: فَالْعَدْلُ اشْرَفُهُما وَ افْضَلُهُما. پس از میان عدالت و جود، آن که اشرف و افضل است عدالت است. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج16ص 437)
این گونه تفکر در باره انسان و مسائل انسانى، نوعى خاص از اندیشه است بر اساس ارزیابى خاصى. ریشه این ارزیابى اهمیت و اصالت اجتماع است. ریشه این ارزیابى این است که اصول و مبادى اجتماعى بر اصول و مبادى اخلاقى تقدم دارد؛ آن یکى اصل است و این یکى فرع، آن یکى تنه است و این یکى شاخه، آن یکى رکن است و این یکى زینت و زیور. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج16ص 437)
* سلامت اجتماع در سایه عمل به عدالت
استاد مطهری نکته زیبایی در مورد عدالت گوشزد میکند و میفرماید: از نظر على علیه السلام آن اصلى که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضى نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است. ظلم و جور و تبعیض قادر نیست حتى روح خود ستمگر و روح آن کسى که به نفع او ستمگرى می شود، راضى و آرام نگه دارد تا چه رسد به ستم دیدگان و پایمال شدگان. عدالت بزرگراهى است عمومى که همه را می تواند در خود بگنجاند و بدون مشکلى عبور دهد، اما ظلم و جور کوره راهى است که حتى فرد ستمگر را به مقصد نمی رساند. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج16ص 437)
استاد شهید در ادامه با اشاره به کلامی از امام علی (ع)، عدالت را مرزی می داند که همه را در بر می گیرد. ایشان می گوید: بعد از عثمان، على علیه السلام زمام امور را به دست گرفت. از آن حضرت خواستند که عطف به ماسبق نکند و کارى به گذشته نداشته باشد، کوشش خود را محدود کند به حوادثى که از این به بعد در زمان خلافت خودش پیش می آید، اما او جواب می داد که: الْحَقُّ الْقَدیمُ لا یُبْطِلُهُ شَىْ ءٌ. حق کهن به هیچ وجه باطل نمی شود. فرمود به خدا قسم اگر با آن اموال براى خود زن گرفته باشند و یا کنیزکان خریده باشند، باز هم آن را به بیت المال بر می گردانم.
فَانَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ اضْیَقُ همانا در عدالت گنجایش خاصى است؛ عدالت می تواند همه را دربرگیرد و در خود جاى دهد، و آن کس که بیمار است اندامش آماس کرده در عدالت نمی گنجد، باید بداند که جایگاه ظلم و جور تنگ تر است.
یعنى عدالت چیزى است که می توان به آن به عنوان یک مرز، ایمان داشت و به حدود آن راضى و قانع بود، اما اگر این مرز شکسته و این ایمان گرفته شود و پاى بشر به آن طرف مرز برسد دیگر حدى براى خود نمی شناسد؛ به هر حدى که برسد به مقتضاى طبیعت و شهوت سیرى ناپذیر خود تشنه حد دیگر می گردد و بیشتر احساس نارضایى می نماید. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج16 ص 438)
* حق بودن حکومت، منوط به تحقق عدالت
شهید مطهری معتقد است که حکومت در صورتی حق است که در راستای تحقق عدالت قدم بردارد. وی می گوید: على علیه السلام مانند هر مرد الهى و رجل ربّانى دیگر، حکومت و زعامت را به عنوان یک پست و مقام دنیوى که اشباع کننده حس جاه طلبى بشر است و به عنوان هدف و ایده آل زندگى، سخت تحقیر می کند و آن را پشیزى نمی شمارد؛ آن را مانند سایر مظاهر مادى دنیا از استخوان خوکى که در دست انسان خوره دارى باشد بی مقدارتر می شمارد، اما همین حکومت و زعامت را در مسیر اصلى و واقعی اش یعنى به عنوان وسیله اى براى اجراى عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع، فوق العاده مقدس می شمارد و مانع دست یافتن حریف و رقیب فرصت طلب و استفاده جو می گردد، از شمشیر زدن براى حفظ و نگهداری اش از دستبرد چپاول گران دریغ نمی ورزد. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج16 ص 433)
استاد در این باره روایت معروفی نقل می کند: ابن عباس در دوران خلافت على علیه السلام بر آن حضرت وارد شد در حالى که با دست خودش کفش کهنه خویش را پینه می زد. از ابن عباس پرسید: قیمت این کفش چقدر است؟ ابن عباس گفت: هیچ. امام فرمود: ارزش همین کفش کهنه در نظر من از حکومت و امارت بر شما بیشتر است، مگر آنکه به وسیله آن عدالتى را اجرا کنم، حقى را به ذى حقى برسانم، یا باطلى را از میان بردارم. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج16 ص 433)
* عدالت، مادر اصلها در مسائل اجتماعی
استاد مطهری عدالت اجتماعی را مادر همه اصل ها در اجتماع میداند و معتقد است که مشکل عدالت در مقام اجرا و عمل است. لذا برای این مشکل، ایمان را به عنوان حلّال مسائل معرفی می کند. استاد می گوید: در مسائل اجتماعى، آن اصلى که مادر همه اصل هاست عدالت است. عدالت یعنى رعایت حقوق افراد دیگر. مشکلى که بشر، هم در اخلاق دارد و هم در اجتماع، از جنبه اجرایى اینهاست؛ یعنى هیچ کس نیست که اخلاق را نشناسد و یا نداند که عدالت تا چه اندازه ضرورت دارد. مشکل کار در مرحله اجراست. آن وقتى که انسان می خواهد یک اصل اخلاقى را رعایت کند می بیند منافعش در یک طرف قرار گرفته و اخلاق در طرف دیگر، می بیند راستگویى در یک طرف قرار گرفته و منفعت و سود در طرف دیگر. یا باید دروغ بگوید، خیانت کند و سود را ببرد و یا باید راست بگوید، امانت بورزد و از سود صرف نظر کند. اینجاست که می بینیم بشر که دم از اخلاق و عدالت می زند، پاى عمل که می رسد ضد اخلاق و ضد عدالت عمل می کند. آن چیزى که پشتوانه اخلاق و عدالت است و اگر در انسان وجود پیدا کند انسان به سهولت راه اخلاق و عدالت را در پیش می گیرد و سود را کنار می زند تنها ایمان است. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج23 ص 516)
ایشان در مورد ایمانی که پشتوانه اخلاق و عدالت است می فرماید: ایمان به خودِ عدالت و ایمان به خودِ اخلاق. چه وقت انسان به عدالت به عنوان یک امر مقدس و به اخلاق به عنوان یک امر مقدس ایمان پیدا می کند؟ آن وقت که به اصل و اساس تقدس یعنى خدا ایمان داشته باشد. لهذا بشر عملًا به آن اندازه به عدالت پایبند است که به خدا معتقد است، آن اندازه عملًا به اخلاق پایبند است که به خدا ایمان دارد. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج23 ص 516)
استاد اضافه می کند: اخلاق و عدالت بدون ایمان مذهبى مثل نشر اسکناس بدون پشتوانه است. ایمان مذهبى که آمد، اخلاق و عدالت هم می آید. آن وقت ما می بینیم در اسلام مسئله پرستش خدا به صورت یک امر مجزا از اخلاق و عدالت قرار داده نشده است؛ یعنى عبادت را که اسلام دستور می دهد، چاشنى آن را اخلاق و عدالت قرار می دهد یا بگوییم عدالت و اخلاق را که طرح می کند، چاشنى آن را عبادت قرار می دهد چون غیر از این ممکن نیست. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج23 ص 517)
* نقش مهم حق و عدالت اجتماعى در مسائل معنوى
استاد مطهری بحث تاثیر عدالت اجتماعی در مسائل معنوی را با سوالی مطرح می کند و می گوید: آیا اگر حقوق مردم محفوظ و جامعه عادل و متعادل باشد و تبعیض و محرومیت و احساس مغبونیت در مردم نباشد، عقاید پاک و اخلاق پاک و صفاى قلب و اعمال خوب بیشتر پیدا مd شود و زمینه براى وقوع معاصى و اخلاق رذیله و شیوع عقاید ناپاک کمتر است، یا اگر متعادل نباشد، و هرچه افراط و تفریط و اجحاف و مغبونیت و ناهموارى و اختلاف و تفاوت بیشتر باشد براى تزکیه نفس و صفاى روح بهتر است؟ کدام یک از این ها؟ یا شقّ سومى هست و آن اینکه اوضاع اجتماعى هرجور باشد هیچ تأثیرى در این امور ندارد و حساب این امور بکلى جداست؟(مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج23 ص 734)
این متفکر فرزانه در پاسخ به این سوال ها می فرماید: هیچ عاقلى نخواهد گفت که هرچه جامعه از لحاظ حق و عدالت آشفته تر باشد، زمینه براى عقاید پاک و تزکیه نفس و عمل صالح بهتر است. حداکثر این است که کسى بگوید بود و نبود عدالت و محفوظ بودن و نبودن حقوق، در این امور تأثیرى ندارد. عقیده بسیارى از متدینین ما فعلًا شاید همین باشد که دو حساب است و ربطى به یکدیگر ندارد.
اگر کسى هم اینطور خیال کند، باید به او گفت: زهى تصور باطل، زهى خیال محال! مطمئناً اوضاع عمومى و بود و نبود عدالت اجتماعى در اعمال مردم و اخلاق مردم و حتى در افکار و عقاید مردم تأثیر دارد. در هر سه مرحله تأثیر دارد: هم مرحله فکر و عقیده، هم مرحله خلق و ملکات نفسانى، هم مرحله عمل. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج23 ص 735)
* برقرارى عدالت اجتماعی توأم با معنویت، منطق اسلام
علامه مطهری درد معنویت جوامع بشری را نبود عدالت اجتماعی می داند و می نویسد: اگر در جامعه اى عدالت اجتماعى برقرار نباشد پایه معنویت هم متزلزل خواهد بود. منطق اسلام این است که معنویت را با عدالت توأم با یکدیگر می باید در جامعه برقرار کرد. در جامعه اى که عدالت وجود نداشته باشد، هزاران هزار بیمار روانى به وجود می آیند. محرومیت ها ایجاد عقده هاى روانى می کند و عقده هاى روانى تولید انفجار؛ یعنى اگر جامعه به تعبیر على علیه السلام به دو گروه گرسنه گرسنه و سیرِ سیر تقسیم شود، وضع به همین منوال باقى نمی ماند، بلکه صدها تالى فاسد به همراه خواهد آورد. یک گروه گرفتار بیماری هایى نظیر تفرعن، خودبزرگبینى و ... می شوند و گروه دیگر دچار ناراحتی هاى ناشى از محرومیت. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج24ص 257)
استاد مطهری عدالت و معنویت را با هم و در کنار هم می داند و معتقد است که باید درکنار بحث عدالت، معنویت را هم مطرح کنیم. استاد می گوید: ما در جامعه آینده خودمان باید همان طور که مسئله عدالت را با شدت مطرح می کنیم، به همان شدت نیز مسئله معنویت را طرح کنیم.
متأسفانه در جامعه هاى بشرى معمولا نوعى نوسان وجود دارد، به این معنى که ابناء بشر اغلب بین دو حالت افراط و تفریط نوسان می کنند و کمتر طریق اعتدال را در پیش می گیرند. در جامعه خودمان اگر به گفته ها و نوشته هاى پنجاه سال پیش نگاه کنیم می بینیم درباره معنویت زیاد سخن گفته اند، اما درباره عدالت یا سخن نگفته اند و یا بسیار کم گفته اند. حالا که تحول پیدا شده، درباره عدالت سخن گفته می شود ولى گویا مد شده که درباره معنویت زیاد سخن گفته نشود؛ مثل این که اگر درباره معنویت سخن گفته شود ضد انقلاب است. نه، یک انقلاب اسلامى چنین نیست. اگر معنویت را فراموش کنیم، انقلاب خودمان را از یک عامل پیش برنده محروم کرده ایم. (مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج24 ص 257)
.: Weblog Themes By Pichak :.