اگر نگاهی به قرآن و سیره معصومین بیندازیم می بینیم به کار و تلاش اهمیت ویژه ای داده شده است.
برای ورود به هرجایی تا کلید ورود نداشته باشی حق وارد شدن را نداری...
مهمان چندین ساله این دنیا هستیم و همگی رهسپار سرای باقی می شویم و کارهایمان را تا آنجایی که می توانیم طوری به انجام می رسانیم که بهشتی باشیم و به قرب الهی برسیم، اما کلید ورد به بهشت چیست؟ آیا به همراه داریم؟
طبق احادیثی از حضرت محمّد صلی اله علیه و آله و سلم ، چند چیز کلید ورود به بهشت است:
احادیثی هست که "حضرت امیرالمومنین" را به عنوان مفتاح جنت معرفی کرده اند.
آیا حب علی را در سینه داریم؟ آیا شیعه راستینی برای حضرت علی هستیم؟ آیا راه و روشمان در مسیر راه و روش حضرت است؟ به این سوال ها و خیلی سوالات دیگر فکر کنیم و بدانیم حب علی به معنای واقعی کلمه، یعنی نه فقط بر زبان بلکه در قلب و عملمان هم مشهود باشد، کلیدی برای ورود به بهشت است.
در بعضی روایات کلمه "لااله الا الله " کلید بهشت معرفی شده است.
نیست خدایی جز الله ، بیان، اعتقاد و جاری شدن این کلمه در رفتارهایمان هم کلیدی برای ورد به بهشت است.
در احادیثی از "نماز" به عنوان کلید بهشت تعبیر شده است.
نماز، زیباترین حالتی است که بنده با معبودش ارتباط برقرار می کند، خشوع در برابر معبود در نماز جاری است، البته نمازی که نماز باشد نه نمازهای من که انگار وقتی می شود برای اینکه حواسم به تمام کارهایم باشد، امیدوارم نمازهایمان ، نماز شود.
در پاره ای از احادیث نیز "صبر" را کلید ورود به بهشت معرفی کرده است.
صبر در مقابل با بعضی مسائل در ابتدا سخت به نظر می رسد ولی اگر یکبار طعم صبر کردن و نتیجه اش را بچشیم باعث می شود صبورتر شویم.
انشاالله بتوانیم کلید ورود به بهشت را همراه خود داشته باشیم.
می خواهم از آغاز رسالت پیامبر بنویسم، از آغاز روشنگری ها، از آغاز سعادت بشری که می تواند از طریق فرستاده خدا هرآنچه برای بندگی و عبودیت است بیاموزد و به سمت فلاح و رستگاری حرکت کند.
از کودکی هایش گفتیم ، می خواهیم از دوران نوجوانی و جوانیش بگوئیم.
هر برهه ای از زندگی پیامبر را اگر بخواهیم به طور دقیق مورد بسط و بررسی قرار دهیم نوشته های زیادی باید بنویسیم ولی آنچه مسلم است تفاوت ایشان با سایرین است، هرچند حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم هم از جنس ابناء بشری بود ولی نمونه کامل انسان ، نمونه متعالی انسان، نمونه خلیفة الله ، نمونه یدالله و ... بود
نوشته اند از دوران نوجوانی آرامش و وقار در سیمای ایشان کاملا محسوس و مشهود بود و پیامبر را از سایر هم سن و سال های خود متمایز می کرد، به قدری که عموی پیامبر " ابوطالب " همیشه میخواست در کنار او باشد تا درد یتیمی او را آزار ندهد.
در سن 12سالگی بود که عمویش ابو طالب او را همراهش به سفر تجارتی - که آن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد . درهمین سفر در محلی به نام " بصری " که از نواحی شام ( سوریه فعلی ) بود ، ابو طالب به " راهبی " مسیحی که نام وی بحیرا " بود برخورد کرد . بحیرا هنگام ملاقات محمد - کودک ده یا دوازده ساله - از روی نشانه هایی که در کتابهای مقدس خوانده بود ، با اطمینان دریافت که این کودک همان پیغمبر آخر الزمان است.
باز هم برای اطمینان بیشتر او را به لات و عزی - که نام دو بت از بتهای اهل مکه بود - سوگند داد که در آنچه از وی می پرسد جز راست و درست بر زبانش نیاید . محمد با اضطراب و ناراحتی گفت ، من این دو بت را که نام بردی دشمن دارم . مرا به خدا سوگند بده ! بحیرا یقین کرد که این کودک همان پیامبر بزرگوار خداست که بجز خدا به کسی و چیزی عقیده ندارد . بحیرا به ابو طالب سفارش زیاد کرد تا او را از شر دشمنان بویژه یهودیان نگاهبانی کند ، زیرا او در آینده مأموریت بزرگی به عهده خواهد گرفت .
محمد دوران نوجوانی و جوانی را که برای افراد عادی دوران ستیزه جویی و آلودگی به بعضی عادات ناشایست است در کمال پاکدامنی و وقار می گذراند. اینقدری ایشان مزین به امانت و درستی بودند که ایشان را " امین " لقب نهادند.
علاوه بر این آثار شجاعت و صلابت روحی در ایشان موج می زد و این دلاوری ها در جنگ های اسلام بسیار درخشان است.
در آن زمانی که عربستان مرکز پرستش بت ها و بی عفتی زنان و مردان بود ، پیامبر به قدری پاک و بدون هرگونه آلودگی زندگی کردند که واقعا مثال زدنی است.
ادامه دارد...
نشسته بودند دور هم خرما می خوردند. هسته خرماهایش را یواشکی می گذاشت جلوی علی. بعد از مدتی گفت: «پرخور کسی است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد.»
همه نگاه کردند. جلوی علی(ع) از همه بیشتر بود. علی(ع) گفت: «ولی من فکر می کنم پرخور کسی است که
خرماهایش را با هسته خورده.» همه نگاه کردند. جلوی پیامبر(ص) هسته خرمایی نبود. «همه» خندیدند.
منبع:
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.